تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و هشتم :
از صبح چندین بار مجبور شدم از اسپری استفاده کنم تا دوباره نفسم نگیرد. اما این که قاضی حتی فرصتی برای حرف زدن به من نداده بود، باعث شده بود همین که از جلسه بیرون آمدم به دستشویی پناه برده و هرچه خورده و نخوردهام را بالا بیاورم. تا دیشب فکرش را هم نمیکردم رفت و آمد در این راهروها و نشستن روبروی قاضی میتواند اینقدر سخت باشد. در همان دستشویی صورتم را میشورم و چند سیلی آرام روی گونههای
مطالعهی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
سپاس جانا🌺🌺
۶ روز پیشحمیده مرادی
00خیلی عالیه
۱۱ ماه پیشسیتا
10چه روز های سختی برای آوا هست
۱۱ ماه پیشماهرخ
10عالیه قلمتون و خیلی هم خوش قولید توی پارت گذاری
۱۱ ماه پیشAa
00عالی بود ممنون از رمان زیباتون موفق باشید🙏⚘
۱۱ ماه پیشاسرا
30چه پارت طولانی 🙏وسمیرچقدروقحیه آقای امیری مردپسرش برای آواشرنشه واینکه واقعا مرگ چیزعجیبی
۱۱ ماه پیش
لیلا
00زیباست